اندرخاطرات خالو مُرضی ، شُل مالی ( قسمت اول)

به نام خداوندباران وبهار

شُل مالی
( قسمت اول)

بوی کاه گِل بوی شُل… بوی تارِه بوی گُل…بوی بارون تو گِزا… بوی غَله تو بیابون توفضا…بوی برَّه بوی کَهره توسرا… بوی گَلِّه بوی کاکُل تو هوا…تو بنه گز تو ولات…تو مسیله ری کلات…توی آغا تو موهور… توی بَرما توی سور…
با اینا گذشته رو سرکردیم …با اینا خاطره از بر کردیم…با اینا جوونی و عید وبهار… چه که خَش سیزده ها رو دَر کردیم…
بوی کاه گِل و شُل آماده توی حیاط مستمان میکرد بوی گِلیله و رُسِّه وبند بوی زنبیل شُلی همراه با صدای جیرجیر بَکرَک تنمان رو می لرزوند ونوید یه روز شُل مالی طاقت فرسا رو میداد که علیرغم همه سختیهاش پر از خاطرات شیرین و بیادماندنی بود.
کم وبیش همه مون توی اون دوران چندبار این عملیات اعجاب انگیز، سخت والبته پرخاطره رو تجربه کردیم! مهرماه اول فصل زمستان قبل از شروع بارندگی ها از هرکوچه ای که رد می شدی روی پشت بامها طنابی ازقرقره یا همون بکرک خودمون آویزون بود و ملت سخت مشغول شُل مالی یا به اصطلاح امروزیها گِل اندود بودند. صدای جیرجیر بکرک توی همه روستا می پیچید و توی هرکوچه بوی شُل گندیده شامه امان را نوازش میداد.
بهترین ایزوگام اون زمان که در نوع خودش بی نظیر بود و تنها چاره جلوگیری از ورود آب بارون داخل اتاق بود در مرحله اجرا و فونداسیون!! حکایتی داشت ! شب قبل از شروع گُل بونی شُل رو تو حیاط ساخته پرداخته و آماده میکردن تاپاسی از شب باید اونو لگد میکردن تا حسابی ورز داده بشه و آماده ی نواختن!
خیلی قدیم تر که حتی پلاستیک هم نبود پوشاندن پشت بام به این آسانی نبود با بِلتَش یا همون خاکستریک لایه روی گل ولای رو می پوشوندن و یک لایه نی بافته شده(بُلیو) نازک روی اون وبعدشم گل بونی آخر و…شُل مالی!

 

یه تکه حلبی هم می بریدن برای پایین آمدن آب ویه ناودون درست می کردن که در نوع خودش دیدنی بود. دست اندر کاران عملیات شل مالی رو میانگین چهارتا پنج نفر تشکیل میدادن که معمولا یه مرد تنومند روی بشکه ی بیست لیتری یا کرسی می نشست و بند قطور متصل به ظرفی از لاستیک یا زنبیل پراز شُل رو با قدرت بالا میکشید. یه نفر گلیله ها رو پر می کرد و هنگام زدن قلاب قرقره روی شُل انگار پودر کاکاءو یا نارگیل بپاشن کمی کاه می پاشیدن و بکش بالا!! سخت ترین شغل گِل بونی همون بالا کشیدن گلیله ها یا زنبیلهای شل تا پشت بام بود و حساس ترین کار رو هم مردای با تجربه بعهده داشتن که شیب بندی و پهن کردن شُل روی پشت بام رو انجام می دادن. اون سالها نزول برکات آسمونی خیلی زود و بارشها از اوایل مهرماه شروع می شد.
حالا باید دعا میکردن بارون اول، شلاقی نباشه و با شدت فرود نیاد تا زحمات چند روزه اشون رو به باد نده! اگر بارون اول سیلابی میومد همه گِل ها رو می شست و پایین میاورد!
البته این عملیات شُل مالی هرسال باید تکرار می شد! سالها بعد با اومدن نایلون دیگه خاکستر و بُلیو جای خودشون رو به پلاستیک دادن و دوام ایزوگام سنتی مارو بیشتر کردند!

 

خدابیامرز پدرم نقل می کردمرحوم عامو غلامسین (پدر بزرگ آقایان باقر، مرتضی ،حاج کرم و… کرمی ) که مثل دیگر خلف ما مرد شوخ طبع و نازنینی بود یه روز خانه ما بارون گیرشده بود ، یک هفته شب روز بارون سختی باریده بود و همه خونه ها چکه می کردند هرچه ظرف داشتیم زیر آبریز های سقف گذاشته بودیم و با چکه ی آب از سقف داخلشون آهنگ تییک تاک درین دینگ دینگ میزد برامون! و خلاصه کم کم از چکه گذشته بود و سقف سوراخ شده بود.
خاکستر و گِل و شُل از سقف رو سرو کله مون می ریخت و کسی صداش هم در نمی اومد( واقعا چه زندگی خاروکوری داشتن بنده خداها!) تو همین احوال یه دفعه عامو غلامسین با سرعت رفت وسط حیاط توی بارون ایستاد! داد زدیم عامو بیو داخل سیچه رفتی تو بارون وایسیدیا؟ میگن خاکستر و شُل وخاک رو شونه هاشو تکوند و جواب داد: عامو بخدا ولُم کنین همی جا بهترن! لا اقل اینجا عو پاک ری سرم شی میت! منظورش از خاکسترها و خاک وآشغالی بود که تو خونه از سقف رو سرش می بارید یعنی اینکه توی حیاط اقلا آب بارون پاک روی سرش می بارید!! والسلام
بهار۱۳۹۶
مرتضی کریمی زاده

شُل: گِل و لای مخلوط آب وگل-تاره: شکوفه نارس درخت نخل که اول فصل بهارعطرخوشی در روستا می پراکند- گزا: جنگل درختان گز-موهور: ماهور کوهستان غرب روستای بنه گز- برما وسور: آبگیرهای معروف اطراف روستا که بچه های روستا را به شناگرهای حرفه ای تبدیل کرده بود!- بکرک: قرقره- مسیله: دشت وبیابان- گلیله رسه وبند: ادوات ووسایل گل اندود شامل ظرف و طناب و…-بلتش: خاکسترهیزمهایی که برای گرم کردن وپخت وپز ازآن استفاده میکردند- بولیو: بوریا یا بافتنی که با چوبهای نی می ساختند و سقف را با آن میپوشاندند.

قبلی «
بعدی »

6 دیدگاه ها

  1. ها والا واقعا گل گفتی

  2. سلام و احسنت عمومرتضی.بازم مثل همیشه شیرین،جالب و جذاب. با توصیف زیبا و ذکر جزییات، بردیمون به سالهای کودکی.شعر اولش هم قشنگ بود و شیرین تر خاطره مرحوم حاج احمد از گفته مرحوم غلامحسین کرمی ( غلامحسین باقر) 🙂

  3. ها والا چه روزای بوده اون روزا دستت طلا ای ول داری دایی جون منتظر خاطرات بعدی هستیم

  4. درود بر شما که باز هم زیبا خاطرات گذشته را زنده کردی مرتضی جان.

  5. درود بر آقا مرتضی، واقعا کار سختی بید شل مالی کردن پشت بوم خونه های خشتی. مثل همیشه عالی بود.

  6. خیلی زیبا بود تصاویر هم قشنگ بود منتظر داستان بعدی هستیم خان

دیدگاه بسته شده اند