ناصر احمدی _ تیتر اول : بعد از سی و یک سال می آیی و کوله باری از انتظار را از دوش پدر و مادرت بر می داری و اینگونه باشکوه تشییع می شوی
هنوز کسی نمی داند جواب دلتنگی های دخترت را چگونه باید داد ، هنوز کسی نمی داند اولین روز مدرسه را درحالی که تو نبودی چگونه آغاز کرد ، هنوز کسی نمی داند پشت شیطنت های کودکی اش پدر را چگونه تعریف کرده است و وقتی تو نبودی چقدر دلتنگ نوازش های پدرانه ات شده است
هیچ چیز باز نگشته است و همه چیز در گذر زمان طی شده اند و او مانده است و بغضی که سال ها در گلویش …
یک قاب عکس تمام دارایی بوده است که از پدر برایش به یادگار مانده ، حالا پدر باز گشته است و روی دست هایی که همه حسرت جایگاهش را می خورند ، آرام آرام میرود تا در خاک گرم جنوب بیاساید
غلامرضا سلیمی شهیدی که بعد از سی و یک سال به میهن و به دیار جنوب بازگشت تا مردم قدر شناس ایران او را به عنوان یک قهرمان تشییع کنند