ویژگی مشترک تمام این اختلالات وجود غم، پوچی یا خلق تحریک پذیر همراه با تغییرات جسمانی و شناختی است که به طور قابل ملاحظهای بر توانایی عملکرد فرد تاثیر میگذارد.
آنچه بین آن ها تفاوت دارد، تنها موضوعات مدت زمان بندی یا سبب شناختی فرض شده است. افسردگی را می توان گفت یکی از ناتوانکننده ترین اختلالات در حوزه اعصاب و روان است. همچنین این اختلال طبق گزارشات سازمان بهداشت جهانی عامل ناتوانی افراد ١٥ تا ٤٤ ساله در آمریکا به شمار می رود.
در بین تمام بیماری ها می توان گفت افسردگی به تنهایی بیش از بیماریهای قلبی، عروق مغزی، ایدز و غیره موجب ناتوانی در زندگی افراد میشود که تاحدودی علت این وضعیت را در مزمن بودن و بازگشت پذیری افسردگی می دانند. یکی از مهمترین علامتها در افسردگی مواجهه شدن با مشکل در کارکردهای روزانه به ویژه در کارکردهای شغلی است که حدود ۸۰ درصد افراد با این مشکل مواجهه می شوند.
طبق تحقیقات به عمل آمده افرادی که علایم و تشخیص افسردگی دارند،۱۷/۲ برابر بیش از دیگران به بیماریهای شایع جسمانی مبتلا میشوند. گرچه افسردگی یک بیماری ناتوان کننده است اما احتمال درمان و موقعیت در درمان آن بالاست. در واقع کاربرد درمانهای ترکیبی اعم از درمانهای دارویی و به ویژه روان درمانی ها احتمال بهبودی را بیشتر میکند. علایم اختلال افسردگی نشانه های ملاک برای اختلال افسردگی اساسی باید تاحدودی هر روز وجود داشته باشند تا موجود محسوب شوند؛ به استثنای تغییر در وزن و اندیشه پردازی راجع به خودکشی. دو مورد از علایم دوره افسردگی غمگینی یا خلق افسرده و کاهش علاقه و لذت نسبت به بیشتر فعالیت هاست.
علایم دیگر شامل بی خوابی یا پر خوابی- افزایش یا کاهش اشتها- احساس گناه یا بی ارزشی- خستگی- ناتوانی در تمرکز- مشکل در تصمیمگیری- کندی روانی حرکتی یا بی قراری و افکار عود کننده درباره مرگ یا خود کشی هستند. برای تشخیص قطعی افسردگی وجود حداقل پنج مورد از این علایم در هر روز و به مدت دو هفته لازم و ضروری است.
به علاوه وجود حداقل یکی از دو علایم اصلی یعنی خلق افسرده یا عدم لذت نسبت به فعالیت های معمول نیز برای تشخیص لازم است.نکته ای که در تشخیص بیماریهای اعصاب و روان و به تبع آن در تشخیص افسردگی حایز اهمیت است، اینکه در کنار علایم و مدت زمان بروز دو نکته دیگر نیز اهمیت بسزایی دارد؛ اولین نکته این است که بیماری و علایم ناشی از آن کارکرد بیمار را در حوزههای شغلی و اجتماعی و همچنین احساس رضایت او از زندگی دچار اخلال کرده باشد و نکته دوم اینکه دوره و علایم بیماری نباید ناشی از شرایط طبی عمومی یا استفاده از مواد یا الکل باشد. میزان شیوع افسردگی اساسی در طول عمر حدود۹/۱۶ درصد تخمین زده شده است.
مطالعات نشان میدهد عوامل زیادی در ابتلای افراد به این بیماری نقش دارند؛ برای نمونه تعارضهای خانوادگی با افزایش احتمال اختلال افسردگی اساسی در ارتباط است. زنانی که در روابط زناشویی خود تعارض هایی دارند، ممکن است ۲۵برابر بیشتر از زنان عادی به افسردگی مبتلا شوند.
میزان شیوع اختلال افسردگی اساسی در طول عمر برای زنان دو برابر مردان است و میزان اقدام به خودکشی نیز در زنان بالاتر است اما این در حالی است که در مردان احتمال خودکشی موفق، بیشتر از زنان است زیرا مردان از روش های موثرتری برای خودکشی استفاد میکند. اختلال افسردگی اساسی میتواند در هر سنی ظاهر شود اما احتمال شروع آن در هنگام بلوغ به طور محسوسی افزایش می یابد. روند اختلال افسردگی اساسی متغیر است.
به طوری که برخی افراد به ندرت بهبود می یابند در حالی که دیگران چند سال را با تعداد کمی نشانه یا هیچ نشانهای تجربه میکنند. احتمال ارثی بودن افسردگی ۳۷ تا۶۶ درصد برآورد میشود و این در حالی است که بروز افسردگی زود هنگام را بیشتر از سایر افسردگیها به عوامل ارثی نسب میدهند.
محققان احتمال وراثتی بودن این بیماری اساسی را حدود ۳۹ درصد تخمین زدند که حاکی از نقش برخی عوامل زیست شناختی در ابتلا به این اختلال است اما عوامل موثر دیگری نیز مانند رویدادهای زندگی- سابقه رشدی و مهارت های مقابله ای برای ابتلا وجود دارد که به نسبت عوامل ژنتیک اهمیت بیشتری دارند. جامعه پذیری ابتلای افسردگی در افرادی که والدین آن ها از هم جدا شده یا طلاق گرفته و افرادی که در کودکی والدین خود را از دست دادهاند، بیشتر است. اگرچه از دست دادن والدین در بروز افسردگی در آینده نقش دارد اما روش برخورد با این مساله نیز مهم است.
کاهش مراقبت، توجه و گرمی کانون خانواده پس از این رویداد احتمال بروز افسردگی را بیشتر میکند. همچنین سوء استفاده جنسی یا هر نوع سوء استفاده دیگر باعث بالا رفتن احتمال ابنتلا به این بیماری میشود. نتایج مطالعات و شواهد نشان میدهد ترکیبی از سبک های شناختی والدین بازخوردهای منفی و بد رفتاریهای عاطفی باعث افزایش احتمال بروز افسردگی در دوره های بعدی زندگی میشود.
بر اساس نظریات شناختی افسردگی میتواند در نتیجه تحریفهای شناختی خاصی به وجود آید که در افراد مستعد افسردگی وجود دارد که به آنها تحریفهای طرحوارههای افسردگیزا نام میدهیم و الگوهای شناختی هستند که باعث می شود فرد دادههای درونی و بیرونی راتحت تاثیر تجربه های اولیه به گونهای دیگر و تغییر یافته درک کند. تحریف شناختی سه گانهای که برای افسردگی مطرح است، عبارت است ازتحریف های مربوط به خود( یعنی دیدی منفی نسبت به خود)، تحریفهای مربوط به محیط(یعنی تمایل به تجربه جهان به گونهای متخاصم و پرتوقع) و تحریف هایی درباره آینده(یعنی انتظار رنج و ناکامی).
یکی از راههای درمانی که روانشناسان برای درمان افسردگی استفاده می کنند هم تعدیل و اصلاح این تحریفهاست.از عوامل خطر خلقی برای شروع و ابتلا به افسردگی میتوان به حالت عاطفی منفی اشاره کرد که این عامل یکی از عوامل خطر ثابت شده برای شروع اختلال افسردگی اساسی است و به نظر می رسد که سطوح بالایی از این عامل باعث میشود افراد به احتمال بیشتری درمقابله و در پاسخ به رویدادهای زندگی استرسزا دچار دورههای افسردگی شوند. خطر خودکشی امکان رفتار خودکشی در تمام دورهها در طول افسردگی وجود دارد اما یکی از با ثباتترین و مهمترین عامل خطر برای خود کشی در افراد مبتلا به افسردگی سابقه قبلی در رابطه با خود کشی یا تهدیداتی در این مورد است.درمان های زیست شناختی و روان شناختی موثر گوناگونی برای اختلالات خلقی وجود دارد که حداقل در کوتاه مدت تاثیر گذارند.
کسانی که به داروهای ضد افسردگی یا درمان های روانی اجتماعی پاسخ نمی دهند، تحت درمان فیزیکی نا خوشایندتری به نام درمان با تشنج برقی قرار میگیرند. به نظر میرسد دو درمان روان شناختی و روان درمانی میان فردی در درمان اختلالات افسردگی موثرند. اما این نکته را به خاطر داشته باشید که عود و تکرار اختلال افسردگی در بلند مدت اتفاق رایجی است و اقدامات درمانی باید روی درمانهای نگهدارنده متمرکز باشند که از عود یا تکرار پیشگیری کنند.
منبع:پندارآنلاین