واویلا از این عیش و از این دامادی…

  • توسط
  • شهریور ۲, ۱۳۹۵
  • دیدگاه غیر فعال شده است

mansornejad-110اسماعیل منصورنژاد |روزنامه نگار

جوامع سنتی بدون اما و اگر فرزند به دنیا می‌آورند. زیرا سطح انتظارات آنها پایین و واژه «امکانات» در فرهنگ آنها محدود به «نان» و نیازهای عادی و ابتدایی است و هنوز به درسرهای دنیای فراسنتی دچار نشده اند تا نسبت به تعداد عائله نگران باشند. در نگرش این جوامع، «هر آن کس که دندان دهد، نان دهد». از سوی دیگر، جلوگیری از زاد و ولد را نوعی کفران نعمت و گناه تلقی می‌کنند. این گونه جوامع در حال انقراض‌اند.

در مقابل، دو نوع جامعه‌ی دیگر با احتیاط و نگرانی به زاد و ولد و فرزندآوری نگاه می‌کنند: یکی جوامع توسعه یافته و صنعتی است که هرچند مشکلی در زمینه تهیه امکانات مورد نیاز و خوراک و پوشاک ندارند، اما «فرزند» را ـ به دلایل زیادی ـ دست و پاگیر می‌دانند و اغلب به تک‌فرزندی بسنده می‌کنند. دیگری جوامع در حال توسعه و «در حال گذار» از سنت به فراسنت است که به تازگی وارد دنیای جدید گردیده و متوجه شده‌اند باید اطرافشان «خلوت» باشد؛ و گرنه چیزی برای خودشان نخواهد ماسید.

کسی که صفحه گوشی‌های هوشمند را لمس ‌کند، از آن پس تازه یاد «فردیت» و «جناب خودش» می‌افتد. چنین کسی «غیر خود» را مزاحم تلقی می‌کند و هر چه اطرافش خلوت‌تر باشد، راحت‌تر است. یکی از رازهای کاهش تقاضا برای داشتن فرزند در جوامع در حال توسعه ـ از جمله ایران ـ همین است. ضمن این که خرج و مخارج زندگی در ایران خودمان با درآمدهای معمولی و ماهیانه سازگاری ندارد.

علاوه بر این، وقتی سطح انتظارات یک جامعه بالا می‌رود و آنها به چیزهایی می‌اندیشند که فراتر از توان‌شان است، ناخودآگاه «خودکنترلی» می‌کنند و امر به فرزندآوری برای آن‌ها بی‌معناست. آن‌ها وقتی خود را در شراطی می‌بینند که نمی‌توانند نیازهای فرزندان آینده‌شان را تأمین نمایند، بدون هیچ‌گونه تبلیغ و با هر وسیله‌ای خود را کنترل می‌کنند. حتی اگر دولت تمام دریچه‌ها و لوازم کنترل جمعیت را ببندد و از بین ببرد، افراد به طور طبیعی خودشان را کنترل می‌کنند و چه بسا به خاطر پاسخ به ردع و منع‌های حکومت و دولت، لجبازی نمایند و تمایل طبیعی‌شان را برای داشتن حتی یک فرزند هم نادیده بگیرند.

فشار آوردن برای کنترل جمعیت به صورت اجبار و راه‌انداختن تبلیغات اغراق‌آمیز برای فرزندآوری، هر دو یک نتیجه دارد. «چین» نمونه بارز اجبار کردن ملتش در کنترل جمعیت است که با شکست روبرو شده است. هر کشوری عکس آن عمل کند و با صدور دستور و امریه بخواهد افراد ملت را به فرزندآوری مجبور نماید، همین نتیجه را خواهد گرفت. خانه‌های مردم پادگان نیست که بتوان ساعت خاموشی و بیدارباش برای آن تنظیم کرد. حتی امتیازات اغواکننده و شوق‌برانگیز هم در این زمینه کارایی چندانی ندارند.

هرچند جمعیت جهان رو به افزایش و بیشترین افزایش نیز مربوط به آسیا، افریقا و امریکای لاتین است، اما آهنگ کند شدن جمعیت جهان همزمان با ورود کشورهای در حال توسعه به دنیای جدید، امری حتمی و ناخودآگاه است.

از این‌ها گذشته، کند شدن طبیعی جمعیت در جهان امری ضروری است. منابع جهان ما روز به روز در حال کاهش است و هر ساله بر آلودگی‌های جوی و کره زمین افزوده می‌شود و همین معضل بر بسیاری از امکانات تأثیر منفی می‌گذارد و عامل بسیاری از بیماری‌ها است. «بحران آب» موضوعی جهانی است و هرساله تعداد زیادی انسان به خاطر بی‌آبی و عوارض ناشی از آن، جان خود را از دست می‌دهند. این‌ها واقعیت‌های جهان ماست و نمی‌توان از آن فرار کرد. ناآرامی‌های جهان، جنگ‌ها و درگیری‌های قومی و ملی را هم در نظر بگیریم که بر مسئله دسترسی به غذا به شدت تأثیر می‌گذارند.

در سطح ملی نیز، بخش مهم و قابل ملاحظه‌ای از کشور ما ایران با بحران جدی آب روبرو است. کاهش سفره‌های زیرزمینی آب، خشکیدن دریاچه‌ها و تالاب‌ها، کاهش آب رودخانه‌ها، کاهش بارندگی‌ها و… مشکلاتی است که دولت را هم با چالش روبرو کرده و نمی‌داند چطور با آن برخورد نماید. مشکل کم‌آبی باعث شده که بین مدیران دو استان همجوار (مانند فارس ـ خوزستان و بوشهر، اصفهان  ـ یزد و کرمان و…) حرفهای دلخورانه‌ای رد و بدل شود(اینجا) و رفته‌رفته به خطبه‌های نماز جمعه نیز راه یابد.(اینجا) شرایط بین بوشهر و فارس و خوزستان طوری است که آنها می‌گویند آب نداریم و بوشهری‌ها هم فریاد می‌زنند آب می‌خواهیم. هرچند هنوز کار به جای باریک کشیده نشده، ولی این زمزمه‌ها اخطاری است برای آینده که باید برای رویارویی با آن آمادگی داشت.

کاری به بحران جهانی آب نداریم، اما این‌ها واقعیت‌های تلخی است که ما در سطح ملی با آن روبرو هستیم. در بلندی‌های «نپال» سالیانه بیش از ۲هزار میلیمتر باران می‌بارد ولی ما در این بخش از کره خاکی، سالیانه برای ۲۵۰ ملیمیتر بارندگی باید به هزار دعا و مناجات پناه ببریم. کاری هم به این نداریم که ۱۸۰میلیمتر از همین مقدار بارندگی، قبل از اینکه به دست ما برسد، تبخیر می‌شود. تبخیر «بالقوه» را هم لحاظ نمی‌کنیم که آب و هوای ما سه برابر «تبخیر واقعی» مستعد است تا همین آب باقیمانده را اگر «آفتابی» شود، از بین ببرد. فرهنگ مصرف آب در ایران را هم نادیده می‌گیریم که ویرانگر است. مصرف سرانه‌ی آب ایرانیان در طول سال، از مصرف سرانه‌ی دو کشور پرآب اروپایی (اتریش و بلژیک) و در کل نسبت به معدل جهانی بیشتر است. اکنون پیدا کنید عمق مصیبت را. به قول قدیمی‌ها: واویلا از این عیش و از این دامادی…

وقتی خود را با این واقعیت‌ها روبرو می‌بینیم، چه اصراری بر افزایش جمعیت است؟ آب را کاری نداریم، اما در کشوری با این همه ثروت که معاون وزارت بهداشت آن اعتراف می‌کند «۳۰درصد مرم گرسنه‌اند و نان ندارند»(اینجا)، چه اصراری بر افزایش جمعیت است؟ آیا همین مقدار آب و منابع ـ حتی اگر از فردا یک نفر هم دنیا نیاید ـ کفاف جمعیت موجود در آینده را می‌دهد؟

قصدم انتشار آیه‌ی یأس نیست، اما خداوند به انسان عقل داده تا واقعیت‌های جهانش را درک کرده و برای آن برنامه‌ریزی نماید. پیش‌نگری و بیم دادن نسبت به آینده، منافاتی با «امید داشتن به خداوند» ندارد و از عوامل تقویت کننده امید به خداوند، عاقلانه نگریستن به موضوعاتی است که انسان با آن دست به گریبان است و ممکن است باعث سقوط او شود.

عقل ابزار زندگی و ایمان محصول آن است. ایمان عاقلانه حکم می‌کند تا مسئولین شعارها را کنار گذاشته و به واقعیت‌های عریانی نگاه کنند که برای دیدن آنها نیاز به هیچ ذره‌بینی نیست. اصرار بر «فرزندآوری» و دادن جلوه‌ی شرعی و دینی به آن، هرچند با توجه به وضع جامعه در حال توسعه ما بی‌فایده است، اما اگر جواب بدهد، ممکن است در آینده باعث بروز «خلاف شرعیاتی» شود که جامعه و اصل «شرع» را فلج نماید. تشخیص این امر بر عهده‌ی یک مسئول مؤمن و عاقل است و مسئولین احساساتی که نگاه‌شان به مسایل، سیاسی یا ایدئولوژیک صرف است، متوجه آن نخواهند شد.

قبلی «
بعدی »