شهر من را پاییز عادت نباشد ، شهر من ، شهر بهار است

بسم االه الرحمن الرحیم

 

در میان تمام نعمت هایی که خداوند متعال نصیب بندگان خویش نموده احساس شاد کردن دلی از راه برداشتن باری از دوش،از گرفتن دستی که در حال غرق شدن است و از شنیدن صدایی که در هیاهوی شلوغی این زمان خفه می شود.هر که باشی و در هر نقطه ای که باشی هر گاه سرت را بچرخانی کم سو بودن چراغ دلی را می بینی که جرقه ی تپش های قلبش مدتهاست که از نفس افتاده و زبانش خشکیده که نه از تشنگیست بلکه از دیدن نامروتی های زمان و آه کشیدن است که دیگر دست و دلش رمقی برای پرواز ندارد.

این روزها من و تو نفس که می کشیم بوی نو شدن را حس می کنیم،بوی تازگی موج های دریا.این روزها خبری از صدای خش خش نیست.حال در این فصل خوب است یاد بگیریم که برگی از درخت نچیده تا خدای ناکرده با تمام سبز بودن و جان داشتنش زیر پایمان له نشود.درخت هم مثل پرنده که تمام دلخوشیش به پر و بالش است که اگر انها را از او بگیریم مقصد بعدیش سقوط است زیبایی درخت و زنده بودنش نیز بستگی دارد به شاخ و برگش.از چنین صفاتی برای ما انسان ها نیز استفاده می شود پس یادمان باشد که فرصت پرواز را از کسی نگیریم

بهار فرصتیست برای برای نوشدن،برای جوانه زدن.قفس ها را باز کن و فرصت پرواز ده به تمام رویاهایی که مدت هاست زندانی اند

در این فصل تازگی نوازش کن زیبایی های خداوند را و فراموش نکن که رضایت خداوند در شاد کردن دل دیگران است .نیازمندان را فراموش نکنیم و ازهر کمکی که از دستمان بر می اید دریغ نکنیم تا شاید بتوانیم خنده ای روی لبی آوریم.که این لحظه زیبا ترین نقاشی خداست

شهر من را پاییز عادت نباشد

شهر من

شهر بهار است

 

نویسنده : حمزه حیدری

قبلی «
بعدی »

۱ دیدگاه

  1. سلام خسته نباشید متن قشنگ وزیبا بود ولی نویسندش مشخص نیست

دیدگاه بسته شده اند